مطالعات مربوط به نقش جنسیت در سالهای اخیر نشان داده است که مفهوم نقش جنسی یا «جنسیت» (gender) نه یک ساختهء طبیعی، بلکه ساخته ای فرهنگی است. فرهنگ ها تعریف های مختلفی از هویت زن و مرد ارائه می دهند.
غالباً، این هویت ها نابرابر بوده و یکی بر دیگری برتری دارد. این رابطهء نابرابر در سازمان بندی جامعه و نهادهای آن، از جمله خانواده، اقتصاد، و دین خود را نمایان می کند. فرضیهء گزارشی که اینک می خوانید آن است که در فرهنگ ایرانی تبیین هویت اجتماعی زن در وهلهء نخست براساس عامل «بدن زن» صورت می گیرد.
? بدن زن
منظور ما از «بدن زن» در اینجا به طور اخص، معنی فرهنگی دستگاه زایش زن است؛ به این معنی که دستگاه تولید مثل زن همچون هسته ای است که پیرامون آن هویت اجتماعی او به عنون فرد، عضوی از خانواده، و عضوی از جامعه تعریف می شود.
اضافه کنیم که عوامل مهم دیگری نیز در تعیین هویت زن ایرانی نقش دارند از جمله وابستگی طبقاتی، پیشینهء شهری یا روستایی و غیره. با این همه، متغیر اصلی همان بدن زن و به ویژه دستگاه تناسلی او است که در مراحل بعدی همراه با عوامل دیگر، مجموعاً شکل های متفاوت هویت زن ایرانی را تعریف می کند. بر مبنای کارکرد دستگاه زایشی زن است که وظایف و حقوق فردی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، و سیاسی او تعیین می شود.
برای تجسم فرضیهء بالا، سه لایهء هویت زن را در نظر بگیرید که پیرامون هستهء مرکزی دستگاه زایشی زن تشکیل شده است. این سه لایه عبارت اند از:
1) هویت فردی زن («خود» او)؛
2) هویت خانوادگی زن (مادر، همسر، خواهر)؛
3) هویت اجتماعی زن (شهروند).
همچنانکه اشاره کردیم منظور ما از دستگاه زایشی، وجه طبیعی و بیولوژیک این عضو نیست، بلکه معنی فرهنگی آن است که خود ناشی از رسوم و سنت های دیرینه است. مثلاً در فرهنگ اسلامی خاورمیانه، غالب قوانین خانواده بر اساس کارکرد این دستگاه و نقش آن در تولید فرزند و ارضاء جنسی مرد و همچنین حفظ و تداوم اصل و نسب خانوادگی مرد بنا شده است.
برای نمونه، توجه تان را جلب می کنم به مفاهیمی چون «عَده» (مدتی که زن پس از طلاق یا درگذشت شوهر نباید باکسی بیامیزد یا شوهر کند)، «محلل» («حلال کننده» ی زن، کسی که زن سه طلاقه را با عقد و طلاق، دوباره برای شوهر اول اش «حلال» می کند)، و از این قبیل. کارول دلینی در مطالعات خود در ترکیه که در مورد معانی «باکره بودن» صورت گرفته (1)، و مری هگلند در مطالعهء زنان علی آباد در ایران (2) این موضوع را بررسی کرده اند. از منابع مهم دیگر در این باره، نوشته های مرتضی مطهری یکی از روحانیان مهم ایران است (3). حال به بررسی این سه لایهء هویت می پردازیم.
? هویت زن به مثابه یک فرد
«با مردان اجنبی نرم و نازک سخن نگویید، مبادا آن کس که در دل اش بیماری (هوی و هوس) باشد به طمع افتد و آنگونه که پسندیدهء خدا نباشد سخن بگوید.» (قرآن، سورهء احزاب، آیهء 13)
هویت فردی زن چنان با واقعیت جنسی او در هم آمیخته که جدایی یکی از دیگری در حقیقت فردیت او را از بین می برد! در فرهنگ ایرانی، بیشتر صفت ها و عنوان ها نه تنها رابطهء نزدیکی با بدن زن دارند، بلکه در بیشتر موارد حقوق مدنی او را هم تعیین می کنند. صفت هایی چون باکره، دوشیزه، ضعیفه، مادر، بیوه، مطـَلقه، و نظایر آنها همه مربوط اند به موقعیت زن در دورهء معینی از عملکرد جنسی او.
در فرهنگ سنتی ایرانی، زن را «عورت» خطاب کرده اند که کنایه ای است برای دستگاه زایشی او. این رابطهء تنگاتنگ میان هویت و ساختار بدن زن پدیدهء تازه ای نیست و ریشه در تاریخ باستان دارد. تعابیر اسلامی تنها آنها را انتقال داده و در درون روابط قدرت جدید بازتولید کرده است. در تاریخچهء جمهوری اسلامی ایران، موقعیت زن و حفظ و کنترل هویت و رفتار جنسی او از اجزاء جدایی ناپذیر ایدئولوژی دولت و یکی از مبانی مشروعیت آن است.
هردولتی برای حفظ و تداوم سلطهء خود نیازمند نوعی مشروعیت است و این مشروعیت را از طریق اشاعهء یک ایدئولوژی معین طالب می شود. میزان مقبولیت این ایدئولوژی نزد مردم تعیین کنندهء میزای استحکام نظام سیاسی است. ایدئولوژی ها بر اصولی چند مبتنی هستند (مثلاً اصول آزادی، برابری، و برادری). مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی ایران توسط اشاعهء ایدئولوژی اسلام شیعهء دوازده امامی صورت می گیرد که به چندین اصل اعتبار خاص می دهد.
یکی از این اصول تعریف هویت زن است که نقش برجسته ای را در این ایدئولوژی بازی می کند و براساس آن نقش های متعدد زن در پهنهء اجتماع تبیین می شود. اگر این تعریف را بکاویم، خواهیم دید که بخش اصلی آن چیزی مگر زن به عنوان «زایندهء مرد» نیست. آقای خمینی در این باره می گوید: «شما خانم ها . . . مکلفید انسان بسازید، مکلفید در دامن خودتان انسان مُهَذَب (پاک) بار بیاورید. مقصد اسلام و مقصد همهء انبیا این است که انسان درست بشود.» (4)
این موضوع در مواد یازده و دوازده قانون اساسی ایران چنین بیان شده است: «تربیت فرزندان با پدر و مادر و در دوران کودکی بیشتر با مادر است. تعلیم و تربیت دختران وظیفهء مقدم بنیادهای فرهنگی تلقی می شود و قوانین راجع به خانواده باید برای مادر امکانات مادی و معنوی در نظر بگیرد تا بتواند به فراغت بال به وظیفهء پر ارج مادری و مسؤولیت هایی بپردازد که در جامعهء انقلابی ایران برعهده دارد.» (5)
? زایندگی و اطاعت: هویتی الهی
پیام رسانه های همگانی و گفته ها و نوشته های رهبران اسلامی نیز انباشته از مفاهیمی است که طبق آن هویت زن به عنوان مادر را هویتی الاهی می پندارد. در یک سلسله انتشارات «دفتر امور زنان» وابسته به ریاست جمهوری، سوره هایی از قرآن و احادیثی جمع آوری شده که به همین نحو زنان را از موقعیت و نقش خود آگاه می کنند. مثلاً، در حدیثی از پیامبر چنین آمده که «با زنان مهربان و زاینده ازدواج کنید که فراوانی شما مایهء افتخار من بر دیگر پیامبران است.» (6) یا «بهترینِ زنان، زنی است که چون نگاهش کنی شادمان ات سازد و هرگاه دستور دهی اطاعت نماید و در غیاب تو، خویشتن و مال ات را نگه دارد.» (7)
نمونه هایی از این دست فراوان است که طبق آنها منشاء هویت زن فرمان های الاهی است و از همین رو تخطی از آن به معنی نافرمانی از الله شمرده می شود. خانه داری و بچه داری و اطاعت از شوهر بیش از هر نقش اجتماعی دیگری با این فرمانها مطابقت دارد. سوآلی که برای ما مطرح می شود این است که تا چه اندازه این انگاره ها از سوی زنان ایرانی پذیرفته و باطنی شده و بخشی از تعریف آنها از «خود» شان گردیده است.
در پرسشنامه ای که با همکاری مجلهء «زن روز» در تابستان1989 میان خوانندگان آن پخش شد جنبه هایی از هویت فردی زنان از جمله برداشت آنها از «خود» شان مورد سنجش قرار گرفته است.(8)
? پاسخ زنان
می دانیم که در جمهوری اسلامی، همانند نظام پیش از آن، مرد رئیس و نان آور خانواده به شمار می آید. قوانین جدید کار و مالیات، حقوق مرد را برای کار مساوی، بیشتر از حقوق زن برآورد می کنند؛ از زنان شاغل مالیات مجرد بودن و از مردان مالیات تأهل می گیرند، و پاداش و عیدی مردان برحسب تأهل حساب می شود در حالیکه زنان شاغل، اعم از مجرد و متأهل، پاداش و عیدی مجردی دریافت می کنند. کوپن ها و سهمیهء اجناس نیز فقط به مردان کارمند تعلق می گیرد. آیا زنان این سیاست ها را می پذیرند؟ آیا از دید آنها وظیفهء مرد کسب درآمد است و وظیفهء زن ادارهء خانه؟
طبق نتایج پرسشنامهء مذکور، 63 درصد از پاسخ دهندگان به این سوآل ها پاسخ مثبت داده اند، و حدود 25 درصد معتقد بوده اند که کار خارج از خانه مخالف طبیعت زن است. در مصاحبه ای با مجلهء «زن روز» زنان متخصص از این شکایت می کنند که در مراجعه به اداره ها غالباً با این سوآلِ اتهام آمیز روبرو می شوند که «مگر بچه و کار و زندگی نداری؟ چرا خانه و زندگی ات را رها کرده ای و به این جا آمده ای؟» (9)
سوآل دیگر همان پرسشنامه کیفیت کار زنان را در خارج از خانه ارزیابی می کند؛ به این معنی که چه نوع کارهایی از نظر آنها برای زنان مناسب تر است و، ظاهراً، با «طبعیت» و «فطرت» زنانه هماهنگی دارد؟ (مثلاً پرستاری، خدمات مربوط به زنان و کودکان؟) 73 درصد از پاسخ دهندگان به طور کامل، و بیست و نیم درصد تا حدودی با این نظریه موافق بودند که کار درخارج از خانه باید مناسب با «طبیعت زنانه» باشد؛ تنها یازده و نیم درصد به نحوی با این نظر مخالف بودند.
چنین می توان نتیجه گرفت که زنان در اکثر موارد چنین باور دارند که: یک) زنان از «فطرت» و «طبیعت» مادرزادی ویژه ای برخوردارند که ژِنِتیک و تغییر ناپذیر است، و دو) فعالیت زنان در پهنهء اقتصاد و جامعه باید متناسب با همین «فطرت» مادرزادی باشد.
در کنار تحقیق مبتنی بر پرسشنامه، مصاحبه هایی نیز با چند گروه برگزیده (focus groups) صورت گرفت. در یک مصاحبه با جمعی از زنان متخصص، دکتری که متخصص بیماری ها پوستی بود عقاید مشابهی ابراز کرد. این خانم با شغل پرستاری برای مردان مخالف بود و داستانی به این شرح تعریف می کرد که: «در بیمارستانی که کار می کردم، یک روز دیدم یک پرستار مرد دارد به بچه ای از شیشه شیر می دهد. به نظرم عجیب و مسخره آمد. اصلاً غیرطبیعی بود و این موضوع را بهش تذکر دادم که شما مردها نباید پرستار بشوید.» همین خانم، تخصص جراحی یا تخصص در امور اورژانس را برای زنان مناسب نمی دانست. او داستان دیگری در همین روال تعریف می کرد که: «در جریان جنگ (ایران و عراق)، یک شب دو دکتر مرد در خانهء یک خانم متخصص بیهوشی می ایستند تا او را برای جراحی مجروحان جنگ به بیمارستان ببرند. این خانم در اتوموبیل، نیمه شب، با دو مرد غریبه احساس ناراحتی می کرد و مردها هم از این موضوع خیلی ناراحت بودند. یکی از مردها می گوید: اگر شما زن ها دور دانشکده های پزشکی را خط بکشید، مردهای بیشتری می توانند دکتر بشوند و ماهم مجبور نخواهیم بود که شما را نیمه شب از خانه بیرون بکشیم.»
در همان مصاحبه با «زن روز»، زنان محقق اظهار می کنند که «مطابق مقررات موجود، در اغلب دوایر و مؤسسات دولتی، محققان زن مجاز به استفاده از فرصت های مطالعاتی و شرکت در مجامع بین المللی نمی باشند. البته در این زمینه برای زنان متأهل در برخی از مراکز امکاناتی قائل شده اند و آن اینکه این دسته از خانم ها در معیّت همسران شان می توانند از یک فرصت علمی استفاده کنند.»(10)
? محک تبعیض
پس بار دیگر دوشیزگی یا تأهل معیاری برای تبعیض قایل شدن است. اساس چنین طرز فکری همان حفظ دستگاه زایشی زن است که به طور ناخودآگاه بخشی از معنایی است که برای «خود» قائل هستند. در شمارهء 1397 مجلهء «زن روز» (بهمن 1371)، گزارش کوتاهی راجع به ضرب و جرح و قتل یک دختر سه ساله به دست نامادری اش آمده است. طبق این گزارش، «یگانه قبلاً نیز مورد ضربات شدید ازناحیهء زیر شکم قرار گرفته بود که منجر به خونریزی شدید و ازالهء بکارت شده و مدت ها در حالت افسردگی و شوک شدید بوده است.»(11)
اینکه ازالهء بکارت یگانهء سه ساله از میان گزارش های متعدد پلیس، پزشکی قانونی، بازپرسی، و غیره به مجله راه پیدا کرده قابل توجه است. همین گزارش علت پزشکی مرگ یگانه را، که در واقع به قتل رسیده، نمی نویسد و فقط اشاره می کند که «در معاینه از جسد، آثار کبودی و ضرب و جرح شدید مشاهده شد.»
آیا رابطهء کوتاهِ دو ماههء یگانه و زن پدرش، ارتباطی به بحث کنونی ما دارد؟ آیا درد زن پدر این نبوده که باید از فرزند کس دیگری نگهداری کند؟ جالب این جاست که در این جنبه از فرهنگ ما که رابطهء ناهنجار زن پدر یا «نامادری» را با فرزند شوهر در مثل ها و قصه ها جاودانی کرده، اثری از عاطفه و لطافت روحی یعنی همان {به اصطلاح}«فطرت زنانه» نیست. زنی که برای فرزندان خودش مظهر لطافت و رأفت است، برای بچه های «ناتنی» دیگران به عامل آزار و شکنجه تبدیل می شود(12). کدامیک از این دو خصلت «فطری» است؟ در واقع، از دید فرهنگ حاکم، تناقضی در کار نیست. اگر فرزندان از بطن خود زن و دستگاه زایش خود او برآمده باشند، مانند سایر حیوانات ماده، بخشندگی و مهربانی «فطری» نصیب آنها می شود. در غیر اینصورت، زن می تواند به همان اندازه به طور «فطری» خونخواه و کینه جو باشد!